اشعار ولادت امام هادی (علیه السلام)
براي مشاهده كليه اشعار مربوط به
مدح و ولادت
امام هادي (عليه السلام)
اينجا
كليك كنيد
برچسبها: اشعار ولادت امام هادی (علیه السلام)
براي مشاهده كليه اشعار مربوط به
مدح و ولادت
امام هادي (عليه السلام)
اينجا
كليك كنيد
بالاتر از این هاست لوایی که تو داری
خورشید دمیده ز عبایی که تو داری
از بنده نوازی و عطایی که تو داری
آقای جهان است گدایی که تو داری
ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی
محبوب شده از کرمت شغل گدایی
چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند
مهر تو به دلهای مصفا بنشیند
هرکس به دلش مهر تو آقا بنشیند
مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند
لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم
آن روز دعا کرده که امروز چنینیم
تو آینه داری و کلام تو گهر بار
در وصف تو ماندند...چه گفتار و چه اشعار
حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار
بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار
در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد
بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست
ذکر ولی الله همان جلوه ی یا هوست
چون شیشه ی عطری که به یک واسطه خوشبوست
در چنته ی ما نیست به جز مرحمت دوست
العبدُ و ما فی یده کان لمولاه
از برکت خورشید کند جلوه گری ماه
تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است
اوصاف تو در آیه ی تطهیر کتاب است
تو عشق مدامی و دمت مستی ناب است
جای ولی الله کجا بزم شراب است؟
یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد
یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد
گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت
از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت
لب پاره شد و ناله ی زینب به هوا رفت
خون از لب شه، روح زجان اُسرا رفت
شد مجلس اغیار همان بزم خرابه
وقتی که سر افتاد به دامان ربابه
سیدعلی رکن الدین
هرکه را آسمانی اش کردند
در نگاه تو فانی اش کردند
هرکسی را که عطر و بوی تو داشت
غرقِ در مهربانی اش کردند
در بهشت خدا محبّ تو را
لایق حکمرانی اش کردند
و سپس عاشق ولایت را
تا ابد جاودانی اش کردند
از سبوی تو هرکسی مِی زد
مست آئینه خوانیش کردند
هر نبی را جدا جدا اوّل
پای درس تو فانی اش کردند
هرکسی را لیاقتی دادند
خرج دلبر جوانی اش کردند
با نگاهت دوباره زنده شدیم
تو نظر کرده ای که بنده شدیم
ادامه شعر در ادامه مطلب
شروع عشق به نام خدا به نام شما
من آفریده شدم تا شوم غلام شما
هزار شکر نبوده هنوز روی سرم
به غیر سایه ی لطف علی الدوام شما
کبوتر دل من که نمی پرد همه جا
از آن زمان که گرفتار شد به دام شما
برای آنکه جنان را فقط نگاه کند
نشسته است شب و روز روی بام شما
خوشا به حال کسی که شده در این دنیا
مسیر زندگی اش روشن از کلام شما
شما تمامی دار و ندار من هستید
تمام عمر همه اعتبار من هستید
جهان به زیر قدوم تو خار می گردد
نفس زنی همه عالم بهار می گردد
برای عرض ارادت به محضرت، خورشید
به سمت گنبد تو رهسپار می گردد
یکی دو شب که نه ، هر شب به سامرا، مهتاب
میان صحن تو مثل غبار می گردد
اگر که تیغ دو ابروت می کشد ، جانم
هزار بار به پایت نثار می گردد
اگر به عشق تو مردم شما نخور غصه
یک عاشقت کم از این صد هزار می گردد
همیشه زنده بود هرکسی فدای تو شد
و خوش به حالش اگر خاك سامرای تو شد
دلم بهانه گرفته، بهانه ات هادی
نشسته ام چو گدا پشت خانه ات هادی
نگاه کن به خدا آب و نان نمی خواهم
تمام حاجت من آستانه ات هادی
بخوان تو جامعه را تنگ شد دلم امشب
برای زمزمه ی عاشقانه ات هادی
به عرش نقل محافل بیان مدح شماست
و جبرئیل بخواند ترانه ات هادی
تو آمدی که گرفتاری ام شروع شود
شوم اسیر تو و آب و دانه ات هادی
تو آمدی که بدانم جلال يعني چه !
تو آمدی که ببینم جمال يعني چه !
بگیر دست مرا تا به سامرا ببری
بگیر دست مرا عرش کبریا ببری
ببین که دور و بر من غریبه بسیار است
بگیر دست مرا ، یار آشنا، ببری
تو رهنمای منی ، تا نیامده شیطان
بگیر دست مرا تا سوی خدا ببری
همه یقین من این است راه حق آنجاست
به هر کجا که دلت خواست تا مرا ببری
به آن ضریح تو سوگند می دهم مولا
مرا تو یک شب جمعه به کربلا ببری...
که روضه خوان بشوم در حریم خون خدا :
"میان آن همه لشكر ...حسين... وا...تنها..."
رضا رسول زاده
الا ز خالق و خلقت سلام حضرت هادی
الا ولای تو فیض مدام حضرت هادی
الا کلام تو خیرالکلام حضرت هادی
الا به دست تو دین را زمام حضرت هادی
تویی به ملک الهی امام حضرت هادی
وصی حضرت خیرالانام حضرت هادی
ادامه شعر در ادامه مطلب
امشب همه نورانی ز ماه شب عشقند
امشب همه ی حور و ملک در تب عشقند
امشب همهی حور و ملک قطره به قطره
چون جام طهورای جنان در لب عشقند
امشب چه شده مرکب عشقم شده پا کوب
امشب همه ی ماه رخان کوکب عشقند
امشب چه شده ماه جواد آمده دنیا
امشب همگی جمع به دور رب عشقند
امشب همه گی مست ز جام علویّ اند
انگار تماشاگر بر رویّ علیّ اند
جعفر ابوالفتحی
آفتاب عزّت از عرش جلال آمد پدید
روز عید شادمانى را هلال آمد پدید
آفتابِ فضل، تابان گشت از کوه شکوه
ظلمت شب هاى هجران را وصال آمد پدید
روز، روزِ شادى و وقت نشاط آمد از آنک
بهترین روزهاى ماه و سال آمد پدید
اخترى گردید از برج ولایت جلوه گر
کز جمالش آیتى فرخنده فال آمد پدید
آسمان علم را تابنده ماه آمد عیان
بوستان شرع را خرم نهال آمد پدید
در سپهر عزّ و شوکت آفتاب آمد فراز
بر هماى دین و دانش پر و بال آمد پدید
دشمنان را مایه درد و الم شد آشکار
دوستان را دافع رنج و ملال آمد پدید
اى مسلمان دیده ات روشن که از لطف خدا
هادى الامّه شه احمد خصال آمد پدید
عشق و دل را موجبات اتّحاد آمد عیان
جان و تن را موجبات اتّصال آمد پدید
رکن دین، بحر سخا،غیث کرم، غوث امم
نور حق، شمس الضحى، فضل الکمال آمد پدید
عالمى فضل و تعالى، قلزمى علم و کمال
بر سریر جاه و اورنگ جلال آمد پدید
شوکت و جاه و سعادت را محیط، آمد عیان
حکمت و علم و فضیلت را جمال آمد پدید
جلوه دیگر به خود بگرفت عالم بهر آنک
بر رخ زیباى خلقت خط و خال آمد پدید
هر چه خواهى از خدا «طایى» بخواه امروز چون
بهر حاجت خواستن نیکو محال آمد پدید
طایى شمیرانى
امشب از جام ولایت سر خوشم
از دل و جان باده را سر می کشم
میکده دارد هوای دیگری
در طرب آورده می را ساغری
هر طرف آید ندای نوش نوش
می رسد از عالم بالا سروش
ملک ایمان را چراغانی کنید
سینه را جمله جوشانی کنید
از "سمانه" شد عیان روی نگار
کز رخش آمد به دنیا نو بهار
مه خجل از طلعت زیبای او
جمع مستان واله مینای او
در سرای فاطمه گل باز شد
گوئیا بار دگر اعجاز شد
دیده بگشوده به عالم نوگلی
که بود نور دو چشمان علی
تهنیت آید ز سوی کبریا
در حریم خانه ی ابن الرضا
او بود چشم و چراغ فاطمه
درد ها سازد بگردون خاتمه
زینت عرش است و ارکان وجود
مهره زیبای خلاق ودود
باز یاران، وا گل شادی شده
سالروز مولد هادی شده
عاشقان احساس مستی می کنند
خاک پایش کل هستی می کنند
می زند خنده به مستان روزگار
می سراید نغمه از شادی هزار
نوبهاران با دلی افروخته
بر تن گل جامه گل دوخته
در جنان زهرای اطهر لب گشاد
کامده دنیا گل باغ جواد
بهجت قلب علی مرتضاست
نور چشمان علی موسی الرضاست
حبیب الله موحد
به یمن تو گدای اهل بیتم
گدای هل اتای اهل بیتم
به لطف آستان مستجابت
مسلمان دعای اهل بیتم
به نام تو پس از عمری غریبی
غلام آشنای اهل بیتم
زیارت جامعه خواندی و حالا
سگ کهف الورای اهل بیتم
ادامه شعر در ادامه مطلب
بال كسي به اوج هوايت نمي رسد
حتي ملك به گرد دعايت نمي رسد
دسـتان آسمان به بلنـداي آسمان
بر خاك ريشه هاي عبايت نمي رسد
آقا بدون نور تو حتي فرشته هم
گمراه مي شود ؛ به هـدايت نمي رسد
تو چهارمين علي سرير ولايتي
درك زمين به فهم ولايت نمي رسد
فخر گدايي سر كويت همين بس است
صد پادشاه هم به گدايت نمي رسد
ما را غلام حضرت هادی نوشته اند
دیوانگان غیر ارادی نوشته اند
وقتي قرار شد که كمي سروري كنم
بايد هميشه پاي شما نوكري كنم
روي زمين كه رد و نشان از شما كم است
بايد نظر به نقطه ي بالاتري كنم
وقتي قرار شد به تو نزديك تر شوم
بايد كه التماس به چشم تري كنم
بار رسالت غم تو روي دوش من
پس مي توان به عشق تو پيغمبري كنم
با اين گدايي سر کوی تو بی گمان
بايد به كل عالميان سروري كنم
چون دل ميان زلف كسي ساده گم شدم
شكر خدا اسير امام دهم شدم
مسعود اصلانی
آستان خدا کمال شما
هفت پرواز زیر بال شما
با شما می شود به قرب رسید
ای وصال خدا وصال شما
گاه با آدم و گهی با نوح
بی زمان است سن وسال شما
مثل جبرئیل می شود بالم
با همین غوره های های کال شما
روزگاری است در پی دلم اید
گرچه نا قابل است مال شما
ادامه شعر در ادامه مطلب
از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
به نور ناب نگاه چهارده خورشید
وجود و فطرت و ذات مرا منوّر کرد
زلال ناب ولایت به جان من نوشاند
سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد
به فضل و رحمت زهرا سرشت قلبم را
زلال اشک مرا از تبار کوثر کرد
ادامه شعر در ادامه مطلب